پاييز
پاييز تازه دارد پاييز مي شود. درختان را تكاني داده و برگهاي زرد را پخش زمين كرده و گوشه اي لانه كرده و نگاه مي كند.
تازه چنگ هاي زردش را كه در گردنم فرو كرده بود برداشته تا صبح كه آفتاب كمرنگي از پنجره مي آيد من هم با جريان هستي بيدار شوم و راه بيفتم و روزي ديگر ...
كاش ميزديم به جاده. ميرفتيم جنگل هاي زيراب. و به آن درخت كهن ميرسيديم كه بهار كه بيايد غرق جوانه است، تابستان كه شود سبز پررنگ مغروري دارد و پاييز كه زورش به كندن همه برگهايش نمي رسد با برگريزانش دلربايي مي كند و زمستان هم تنومند و روشن است و هميشه سحر زيبايي دارد. آدم اينطوري باشد خوب است.
شعر پاييز با اجراي گروه كر را بشنويد:
http://www.aparat.com/v/o3cRy/پاییز_آمد_در_میان_درختان_..._تصویری_گروه_کر
هوس جنگل مي كنيد قطعا...
+ نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم آبان ۱۳۹۵ ساعت 14:50 توسط مونا داودی
|
قلمم داشت خشک می شد. داشتم توانم را براي تصوير كردن چیزی كه از ذهنم ميگذرد، از دست ميدادم. گفتم نجاتش بدهم.